-
سهل و ممتنع : کتابدار بودن
جمعه 29 شهریور 1392 22:25
گاهی به شدت از شغلم دلزده میشوم. روزهای زیادی در چرخه کارهای روزمره اداری گیر میافتم و احساس ماشین بودن میکنم. کاری ندارم جز اینکه تند و تند کتابها را از قفسه بیرون بیاورم، رکوردشان را اصلاح کنم، بارکدشان را پرینت بگیرم و بگذارمشان برای چسبانده شدن. آخر سر هم آنها را بشمارم تا ببینم امروز راندمان کاری ام چقدر بوده...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 شهریور 1392 13:16
حاضر و آماده ، لباس پلوخوری بنفش به تن و روسری گبه ای حریر پر از اغتشاش سهمگین رنگ های اصیل به سر و ناخن های کوتاه لاک زده ی عنابی با گوشواره های رنگی پنگی ؛ بنده با تمام این تفاسیر و محتویات و ملزومات یک مهمانی بی خودی به انضمام برق لب سرخ آبی منهتن ام نشسته ام تا جنابعالی تشریف فرما شده و مرا در ضیافت ناهار منزل...
-
در باب آرزوی مادرم!
چهارشنبه 27 شهریور 1392 21:07
مادرم روزی هشتصد و شصت و هفت هزار بار می گوید ازدواج کنم!... و بی شک اگر من روزی با مردی ازدواج کنم که با هم به مهمانی های احمقانه ای برویم که مردان یک طرف جمع شوند و از سیاست و کار و فوتبال بگویند و زنان یک طرف دیگر جمع شوند و از پدیکور و مانیکور و انواع و اقسام رژیم غذایی و ساکشن و پروتز لب و پستان و جک های سکسی و...
-
آقا "جنیفر لوپز" فیلم است
چهارشنبه 27 شهریور 1392 20:04
آقاجان این چیزها فیلم است. فیلم. هی می روی می نشینی پای ماهواره و زن های ترگل ورگل را می بینی و بعد می آیی و توقع داری ما موی زائد نداشته باشیم.یکی نیست بگوید آقاجان ،آن خانم جنیفر لوپزی که می بینید یک فیلم بازی می کند بعد 200 میلیارد می گیرد و بقیه ی عمرش در آرایشگاه است و کلا آشپزی و اینها هم نمی کند و توی ترافیک...
-
وی اچ اس
چهارشنبه 27 شهریور 1392 18:17
بچه که بودم، بچه که نه. حدود 9 یا 10 سالگی. پس بهتر است اینطور شروع کنم؛ نوجوان که بودم، ویدئو وی اچ اس بود. ما هم یک ویدئو فیلم کوچیک داشتیم. احتمالا الان خیلی ها نمی دانند ویدئو وی اچ اس فیلم کوچیک چیست. حتی فیلم بزرگش هم شاید ندیده باشند. علم پیشرفت کرده لامصب... بله. نمی شد گفت ما داشتیم. تقریبا سه یا چهار خانوار...
-
از شما چه پنهان
سهشنبه 26 شهریور 1392 13:30
چله چله مستم ، از شما چه پنهان با سبو نشستم از ، از شما چه پنهان گفتگوی بی می ، مایه ای ندارد توبه را شکستم ، از شما جه پنهان هر چه بی بهانه است ، هر چه جز ترانه است مانده روی دستم ، از شما چه پنهان جز ترانه هایم ، عاشقانه هایم دل به کس نبستم ، از شما چه پنهان ترس محتسب نیست ، در دلم که دیشب با خودش نشستم ، از شما چه...
-
چند اثر زیبا از سارا شاهدی
سهشنبه 26 شهریور 1392 01:28
1) تو رفته ای و من افتاده ام تو از دست من از پا. 2) این عاشقانه نیست آمرانه است دوستم بدار! 3) یکی زیر یکی رو دستهایمان؛ زیباترین بافتنی دنیا 4) دلتنگی نوزادی ست که منحنی رشدش - متاسفانه- طبیعی ست. منبع: وبلاگ از پشت شیشه های مشجر ( http://sarashahedi.blogfa.co
-
کاش پیامبری بیاید بگوید ما خودمان زیبا هستیم
دوشنبه 25 شهریور 1392 13:30
یادم هست وقتی دبستان بودم به مراسم عروسی یکی از اقوام در روستا رفته بودیم. خوب در خاطرم مانده که همسایه ها و اقوام چادر رنگی قشنگشان را سر کرده بودند و آمده بودند تا از مراسم لذت ببرند٫ هیچکدام از مدتها قبل آواره لباس فروشی ها و مزون ها نبودند تا لباسشان تک باشد و پوشیدن همان لباس ساده تکراری برایشان مساله ی نبود٫ هیچ...
-
مسافرت
یکشنبه 24 شهریور 1392 18:30
احساس گرما می کنم. گره ی روسری ام را باز می کنم،نفس راحتی میکشم و از پنجره گوسفندها را تماشا میکنم! زنی که روبرویم نشسته به طور مرموزی به من اشاره میکند.. سرم را که جلو می آورم آهسته در گوشم می گوید: «دکمه ی یقه تون بازه!» بی اختیار دستم به سمت گردنم می رود .. گلوبندم را لمس میکنم.به چهره ِ زن نگاه میکنم، بین سی تا...
-
سهل ممتنع: کتابدار بودن
یکشنبه 24 شهریور 1392 11:33
گاهی به شدت از شغلم دلزده میشوم. روزهای زیادی در چرخه کارهای روزمره اداری گیر می افتم و احساس ماشین بودن میکنم. کاری ندارم جز اینکه تند و تند کتابها را از قفسه بیرون بیاورم، رکوردشان را اصلاح کنم، بارکدشان را پرینت بگیرم و بگذارمشان برای چسبانده شدن. آخر سر هم آنها را بشمارم تا ببینم امروز راندمان کاری ام چقدر بوده...
-
پامال سواران
شنبه 23 شهریور 1392 13:26
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است تو رهرو دیرینه سرمنزل عشقی بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است آبی که بر آسود زمینش بخورد زود دریا شود آن رود که پیوسته روان است از روی تو دل کندنم آموخت زمانه این دیده از ان روست که...
-
شبگیر
پنجشنبه 21 شهریور 1392 13:26
دیگر این پنجره بگشای که من به ستوه آمدم از این شب تنگ دیرگاهی ست که در خانه همسایه من خوانده خروس وین شب تلخ عبوس می فشارد به دلم پای درنگ دیرگاهی ست که من در دل این شام سیاه پشت این پنجره بیدار و خموش مانده ام چشم به راه همه چشم و همه گوش مست آن بانگ دلاویز که می آید نرم محو آن اختر شب تاب که می سوزد گرم مات این پرده...
-
جرزنی و نپذیرفتن مسئولیت کارنابلدی در محجبه کردن دختران
سهشنبه 19 شهریور 1392 22:15
ین عکسها (از مجموعه عکسهای منتشر شده در سایت خبرگذاری ایسنا در ذیل نوشته ای در مورد دور جدید برخورد با بدحجابها و بخصوص تصویر چهارم) را ببینید. پیش خودتان چه حسی نسبت به برخورد با این خانم و نمونه های مشابه پیدا می کنید؟ جدا از اینکه چه نوع تفکری راجع به حجاب داشته باشید مطمئنا حس خوبی پیدا نمی کنید و تاسف می خورید که...
-
حکومت نظامی در مدرسه
سهشنبه 19 شهریور 1392 22:12
با خرید هر کیک و آب میوه ، 100 تومان گرانتر ، مدیرمان را در رسیدن به رویایش (خرید یک ماشین شاسی بلند ) به جای این لگن یاری کنید! مدیر با مسئول بوفه شریک است وگرنه او جرات نمی کند اینقدر گرانفروشی کند. در مدرسه حکومت نظامیست و دارند گروه گروه از بچه ها را به دفتر می برند تا بفهمند این کاغذ را چه کسی روی پراید فکسنی...
-
کمی مرده
دوشنبه 18 شهریور 1392 15:07
اگر آمدى به دلت بد نیار شهر همان شهر است کوچه همان کوچه خانه همان تنها من، کمى مرده ام ... (شهریار بهروز)
-
ای حُسن یوسف دکمــه پیراهن ِ تـو(قیصر امین پور)
دوشنبه 18 شهریور 1392 12:52
ای حُسن یوسف دکمــه پیراهن ِ تـو دل می شکوفد گل به گل از دامن تو جز در هوای تو مرا سیر و سفر نیست گلگشت من دیدار سرو و سوسن تو: آغاز فروردین چشمت، مشهد من شیراز من اردیبهشتِ دامن تـــو هر اصفهان ابرویت نصف جهانـــم خرمای خوزستانِ من خندیدن تو من جز برای تو نمی خواهــم خودم را ای از همه من های من بهتر، منِ تو هر چیز و...
-
راز حق تقدم خانمها در افغانستان
یکشنبه 17 شهریور 1392 19:08
می گویند یک گزارشگر که در زمان طالبان اوضاع زنان در افغانستان را دیده بود، بعد از رفتن طالبان از آن کشور دیدن کرد و از تغییرات اجتماعی اش شگفت زده شد. او قبلاً دیده بود که زنان چند متر پشت سر مردان راه میرفتند، اما حالا می دید که زنان چند متر جلوتر از مردان راه میروند. از یک نفر دلیل این تغییر را پرسید. او گفت:...
-
بهانه ای به مناسب ۸ مارس
یکشنبه 17 شهریور 1392 19:01
در محیط زنانه که کار کنی انگار دیگه خبری از زنانگی نیست اون لطافتهای برگ گل گونه یی که کتابها در وصفش نوشته شده، عطر زن بودن که فضا رو هیجان آور می کنه در میان نیست. میرسی به گیس و گیس کشی. یعنی جنبه های اغراق آمیز زن بودن فقط با حضور مرد معنی پیدا می کند؟ یعنی ما زنها از روز اول خلقت در مورد طبیعتمان به دنیا و مردها...
-
یک روزهایی که آدم تمام می شود ...
یکشنبه 17 شهریور 1392 16:25
نمایشگاه صنایع دستی میلان هستم / بودم . فردا تمام می شود . من ، اما زودتر تمام شده ام ! آنجا ، مثلن مترجم هستم برای یک عده ای که هنرمند هستند لابد . استاد دانشگاه هم هستند دیگر . اما انگلیسی که نمی دانند هیچ ، به نظر من خیلی چیزهای دیگر هم نمی دانند ... تمام شدم در این یک هفته . در این یک هفته فهمیدم که دیگر دوست...
-
تریلوژیِ سیب زمینی ، روسیه ، خانه ی ما
یکشنبه 17 شهریور 1392 13:43
خدا بیامرزد بابایمان را. همیشه وقتی صحبت در باره روسیه و روس ها می شد این جمله تکه کلامش بود: «من نمیدونم مگه این سیب زمینی چه قدر قُوَّت داره...!!» بابا جان ما می فرمودند که سیب زمینی قوت غالب مردم روسیه بوده و هست. و عقیده داشتند که ملتی که مدام سیب زمینی می خوردند قاعدتا نباید آن چنان چیز فهم باشند. منظور بابا جان...
-
هوی
یکشنبه 17 شهریور 1392 11:51
ما یه بار بین ِ راه نگه داشته بودیم غذا بخوریم، یه خانواده دیگهم اون ور نشسته بودن. یه بچه داشتن، به زور اگه سه سالش بود، بعد باباهه راه افتاده بود دنبال ِ این هی صداش میزد: آقا سید محمد صادق بیا. مام با این کهولت ِ سن به زور اگه هوی صدامون کنن :| منبع: وبلاگ سولاخی پست شماره 161 ( http://sourax.blogspot.co.uk )
-
جدایی خانم صلحی از حسن خان
یکشنبه 17 شهریور 1392 11:49
خانم صلحی وسط گریه خندهش گرفت بسکه مامانم دلقکبازی درآورد. "حسن خان داده جو هفتاد و پنج من". شوهر خانم صلحی اسمش حسن بود. مامانم با همان ریتمی که خانم صلحی گریه میکرد_ تو بگیر آواز دشتی که به گریه نزدیکتر است_دم گرفت : " حسن خان داده جو هفتاد و پنج من". تعجب کردم که چطور دوتا زن گنده ؛ مامان...
-
وقتی یک زن نویسنده باشد،روح را مثل شیرینی می خورد.
یکشنبه 17 شهریور 1392 11:44
روزهای هفته هر کدام شگل و رنگ و بوی خودشان را دارند؛ شنبه بدترکیب و تلخ و موذی است و شبیه به دختر ترشیده ی توباخانم است: دراز، لاغر، با چشم های ریز بدجنس. یکشنبه ساده و خر است و برای خودش، الکی، آن وسط می چرخد. دوشنبه شکل آقای حشمت الممالک است: متین، موقر، با کت و شلوار خاکستری و عصا. سه شنبه خجالتی و آرام است و رنگش...
-
سیکرت لاورز آو قزبس
شنبه 16 شهریور 1392 22:23
روزی که شوهر بهاردوسی به مناسبت نومنزلی سور داده بود و همه را دعوت کرده بود و مروارید کبود انداخته بودگردن بهارخانم و تصدق زن نجیبش می رفت که حساب پسر بنکداره رو رسیده بود و حفظ ناموس کرده بود؛ قزبس یادش به خیر قری به گردنش داد و در گوش من گفت " ما هم که جوون بودیم اگه کسی باب دندونمون بود هیچوقت هیچ جا درز نمی...
-
آوازی از سرزمین مادری
شنبه 16 شهریور 1392 20:59
آوازی از سرزمین مادری بر لبم نشست... صبح قاب پنجره شکوفه داده بود چوب لباسی گوشه ی اتاق گردو! (عبدالصابر کاکایی)
-
به تو می اندیشم...
شنبه 16 شهریور 1392 20:57
گوشی دستت باشد بوسه هایم با تاخیر می رسند اینجا زمان چند ساعتی جلوتر است: هر وقت خورشید را بالای سرت دیدی بدان در غروبی دلگیر به تو می اندیشم... ( علی اسداللهی )
-
توهم
شنبه 16 شهریور 1392 19:42
مقالههه رو نشونش دادم گفتم مال ِ امساله. به شما ارجاع داده. حالا یعنی یکی از چهل و پنج تا رفرانسش این بوده... اسم نویسنده رو دیده میگه: «این خانم قبلن هم به من ارجاع داده بود... رابطهی عاطفی داره با ما... یه جور ِ عجیبی اصلن... باید باهاش تماس بگیرم... ایتالیام هس. میخوای شما رو هم بفرستم پیشش؟» یکی بیاد اینو...
-
تراژدی یک تولد
شنبه 16 شهریور 1392 15:23
دخترک بعد از سه ماه سرانجام دیروز فهمید ک باردار است و این بارداری متعاقبا برای دختری که در خانه پدر و مادرش زندگی میکند مستقیما به معنی بی آبرویی، رسوایی، فحش و ناسزا و فرار از خانه . . . با دست های لرزانش شماره دوست پسرش را میگیرد جویده جویده میگوید ح ا م ل ه ا م -: چی؟ +: حامله! من حامله ام، سه ماهه پسر بعد از...
-
هدف گلبلاگ (پست ثابت)
شنبه 16 شهریور 1392 01:08
معرفی گلبلاگ قصدمان اینست که گلِ پست های وبلاگ ها را بازنشر دهیم. به نوعی همان top posts) ) معیارهایی هم داریم علاوه بر سلیقه خودمان که اگر بتوانیم کمتر دخالتش می دهیم ولی بهرحال اجتناب ناپذیر است. هم به فرم توجه داریم سلام معرفی وبلاگ "گلبلاگ http://gulblog.blogsky.com/ ": قصدمان اینست که گلِ پست های وبلاگ...
-
فستیوال رنگها
جمعه 15 شهریور 1392 23:46
با گرانی پوشاک مخصوصا شلوار جین مردم غیور مملکتمان رو آوردند به پوشیدن جوراب شلواری! جورابهای نازکی که با طرحهای متنوع و قیمتهای بسیار ارزان برای افرادی که قدرت خرید پایینی دارند بسیار مناسب میباشد! بسیار هم زیباست هم خود طرف لذت میبرد و هم بینندگان! کافی است سری به خیابان بزنید تا فستیوال لنگها را به صورت کاملا لایو...