خانم صلحی وسط گریه خندهش گرفت بسکه مامانم دلقکبازی درآورد. "حسن خان داده جو هفتاد و پنج من". شوهر خانم صلحی اسمش حسن بود. مامانم با همان ریتمی که خانم صلحی گریه میکرد_ تو بگیر آواز دشتی که به گریه نزدیکتر است_دم گرفت : " حسن خان داده جو هفتاد و پنج من". تعجب کردم که چطور دوتا زن گنده ؛ مامان چندتا بچه هم از پارازیت های بی ربط وسط صحنه های دراماتیک ؛ خنده شان می گرفت. بعد که خانم صلحی حال و هواش عوض شد و از هر در دیگری حرف زد و حتا با صدای نوار قری هم داد و رفت ؛ صورت و لب و لوچه و لحن مامان بههم ریخت. وسط یک مشت بغض و سکوت و چین چانهها به من گفت : دوستهای طلاق گرفتهام همهشون اولش خوب زور میذارن پشت طلاق ؛ دوتا کفش آهنی پاره میکنن تا طلاق بگیرن ولی همچین که طلاقه رو گرفتن گریه شون شروع می شه.می بینن دلشون خنک نشده؛ نمی شه هم. معامله ی
دوسردلشکستگیه مادر
منبع: وبلاگ خرمگس خاتون (http://kharmagaz.persianblog.ir/1390/8/)