گلبلاگ

درج گلِ پست های وبلاگ نویسان

گلبلاگ

درج گلِ پست های وبلاگ نویسان

تراژدی یک تولد

دخترک بعد از سه ماه سرانجام دیروز فهمید ک باردار است

و این بارداری متعاقبا برای دختری که در خانه پدر و مادرش زندگی میکند مستقیما به معنی بی آبرویی، رسوایی، فحش و ناسزا و فرار از خانه . . .

با دست های لرزانش شماره دوست پسرش را میگیرد

جویده جویده میگوید  ح    ا   م   ل   ه   ا م 

-: چی؟

+: حامله! من حامله ام، سه ماهه

پسر بعد از شماتت اینکه چرا زودتر نرفتی تست بدهی و چرا گذاشتی سه ماه طول بکشد می گوید که عازم سفر است و به همین خاطر همراهش را خاموش میکند

از آن به بعد پیکر نحیف دخترکی تکیده و تاریک در نظرم میگذرد ک تنهایی و با ترس رفته و در کوچه پس کوچه های شهر دکتر زنان پیدا کند و سونوگرافی رفتنش را ک تعریف میکند من بی اختیار گوله گوله اشک میریزم 

ک صدای قلبش را شنیده و تصویرش را دیده که اندازه یک بند انگشت است

که الان حسش میکند وقتی میچرخد که می گوید مثل یک ماهی قرمز که در تنگ بلور دلش میرقصد

با خودم می گویم چی میتوانست باشد و چی شد . . . 

و به جای ذوق کردن برای بودنش و انتخاب اسمش و جنسیتش و شیرینی وول زدنش و خیال لبخندش و هر چیز خوشایند دیگری برایش دنبال مطب غیرقانوی سقط گشتیم . . . تا برای شنبه وقت بدهد که اسم معرفش را فلانی بگوید و الا اصلا انجام نمی دهند تا روز بعد عمل فلان بهانه را بگیرد ک خانواده اش شک نکنند تا  . . . 

 

منبع: وبلاگ بی پروا نوشت (http://margazideh.blogsky.com/1392/06/13/post-349/%D8%AA%D8%B1%D8%A7%DA%98%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF)


پی نوشت من: به این میگن نویسندگی! تصور کنید یکی از همین نویسنده های وبلاگهای به ظاهر ارزشی می خواست همین واقعه را گزارش کند.منبری میرفت پر از فحش و ناسزا و تهش هم دلش غنج میرفت از این حادثه تلخ و می گفت: حالا به حرف ما رسیدید؟ چرا هشدارهای ما را جدی نگرفتید و الان تحویل بگیرید یک شکم قلمبه شده را و کلاه غیرتتان را هم سه وجب بالاتر بگذارید.اصلا منظورم موافقت با این کار خبط نیست و نویسنده هم قطعا موافق نیست ولی به شکلی آن را بیان کرده که هم به کسی و به کل جامعه بانوان توهین نشده و همه را فاحشه و ... نخوانده و هم اتفاقا آدمی را به این نتیجه سوق داده که اگر از راهش و طبق اصول می رفتند چقدر این اتفاق می توانست شیرین باشد.جایی که می گوید: و به جای ذوق کردن برای بودنش و انتخاب اسمش و جنسیتش و شیرینی وول زدنش و خیال لبخندش و هر چیز خوشایند دیگری برایش دنبال مطب غیرقانوی سقط گشتیم...

همین یعنی چرا از راه صحیحش اقدام نکنیم که دچار این خسران های عظیم نشویم.کاش مذهبی های ما هم قلمشان این شکلی بود.البته خدای نکرده منظورم این نیست که ایشان مذهبی نیستند.